ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
♥
خلق را بیدار باید بود از آب چشم من
وین عجب کان وقت می گریم که کس بیدار نیست
♥
نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد
قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست
♥
بی دلان را عیب کردم لاجرم بی دل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست
♥
ای نسیم صبح اگر باز اتفاقی افتدت
آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست
♥
بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم به از دیوار نیست
♥
ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست
♥
قادری بر هر چه می خواهی مگر آزار من
زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست
♥
احتمال نیش کردن واجبست از بهر نوش
حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست
♥
سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
♥
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
♥
لوحش الله از قد و بالای آن سرو سهی
زان که همتایش به زیر گنبد دوار نیست
♥
دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست می دارم که در گلزار نیست
سعدیه شیرازی